دوبيتي ها
جاويد فرهاد  جاويد فرهاد

خزان آمد، زمستان مي شود گل

پرستو ها به زندان مي شود گل

به دست جوخه هاي يخ يكايك

خدايا تيرباران مي شود گل

**

ترنم در گلوي يار زخميست

تكلم بر لب پندار زخميست

كنار بيشه ي تاريك بدرود

چريك روشني بسيار زخميست

**

به روي سينه اش تصوير مانده

كبوديي غل و زنجير مانده

شهید است و ميان ابروانش

نشان خوردن يك تير مانده

**

تن هر خار شمشير " يزيد " است

صداي نعره ي "شمر" پليد است

به هر سو سر زده گل هاي قرمز

شقايق مثل خون يك شهيد است

 


October 11th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان